۱۳۹۴ آذر ۱۴, شنبه

تدکس‌تهران

دیروز تدکس‌تهران بودم. جمعه بود. آسمون تهران به وضعی آبی بود.
ده سخنران صحبت کردن. از جوان ۲۲ ساله تا پیرمرد ۷۰ ساله. هر یک در شاخه‌ای. توانایی سخن گفتن و تسلط بر داستان، وجه مشترک همشون بود. واژه‌هایی که استفاده می‌کردن، استعاره‌ها و مثال‌ها همه دست‌چین شده و دلنشین بود. داستان‌هایی رو تعریف کردن، که زندگی کرده بودن. حقیقت بود پس به دل، هزار نفر حاضرین سالن نشست.
این تنها وجه اشتراک سخنران‌ها نبود. با دست خالی شروع کرده بودن و از دریافت کمک‌های مالی از مراکز بزرگ سرمایه‌گذاری سر باز زده بودن! برای رسیدن به هدفشون بی‌پروا دست به تلاش زده و مرزهای معمول توانایی‌ را پشت سر گذشته بودن. یکی با قلب معیوب، پس از سکته، پنج بار دماوند را فتح کرده بود. دیگری برای زنده‌کردن بافت باستانی پارچه ایرانی، روستاهای کردستان را یک به یک گشته و سال‌ها با بافندگان محلی زندگی‌ کرده بود. یکی دیگر غذا را عامل همگرایی و دوستی می‌دانست و در معرفی آشپزی ایرانی تلاش بسیار می‌کرد. پزشکی، فیلمی از توانبخشی به یک فلج مغزی نشان داد. معجزه بود. دیگری گفت چگونه با سه لیتر شیر، دبه ماستی تولید کرده، و سپس تصمیم گرفته کاله را بنیان بذاره.  بر ایران و ارزش‌های این قوم باستانی تأکید داشتن. همه چیز ایران رو دوست داشتن و از ایرانی بودنشون انرژی می‌گرفتن. آدمهای بزرگ به همت‌ دنیا رو می‌سازن.
من مهمترین فرازهای صحبت‌های پر هیجان اونا رو یاد‌داشت می‌کردم. تسلط اونا بر سخن، و اشاره به گوشه‌هایی غریب از مشکلاتی که پشت سر گذاشته بودند، جذاب و شنیدنی بود.
همگی شکست را باور نداشتن. به ‌دنبال پیروزی، شهرت و موفقیت هم نبودن! آن‌ها به تلاش ایمان داشتن. هیچ‌کدام هرگز برای موفقیت شروع نکرده بودند. موفقیت تعریف حضار و شنوندگان نسبت به وضعیت آن‌ها بود. آن‌ها نیازی به نگاه و تائید ما نداشتن.
به دنبال کشف توانایی‌های خود، و خلق ارزشهایی ناب، درگیر ماجراهایی دشوار شده بودن، و وقتی به پشت سر نگاه می‌کردن، از همت و پایداری خودشون به وجد می‌اومدن. منو یاد این بیت از حافظ می‌انداختن:
ای خوشا دولت آن مست که در پای حریف،   سر و دستار نداند که کدام اندازد

از انگیز‌ه‌هایی که روح و روان جویندگان موفقیت را تسخیر کرده، کاملا مبرا بودن. در دنیای خودشون زندگی می‌کردن. کاری به تعاریف موفقیت نداشتن.  سبک زندگی‌شون، شرایطی رو می‌ساخت که ما بهش می‌گیم "موفقیت".
وضعیتی که عموم جامعه از آن به "موفقیت" نام می‌بره، در پس تلاش‌ و خطر‌پذیری‌های بزرگ حاصل می‌شه. کسب‌ موفقیت هرگز انگیز‌ه‌ای ناب و جذاب برای قبول آن دشواری‌ها نیست.
 این آدمها برای رسیدن به رویا‌ها و عشق‌ی که در سر دارن، از دایره‌ امنیتی که آدمهای جویای موفقیت توی اون به سر می‌برن، پا بیرون میذارن.
روزگار، جویندگان طلا و موفقیت رو بعد از دیوانه‌هایی که بی پروا به دنبال رویاهاشون میرن قرار میده و این سزاوار و عادلانه است.

لیلا عراقیان، معمار پل طبیعت در پایان صحبتش این شعر از هوشنگ ابتهاج رو خوند:

به سان رود
که در نشیب دره سر به سنگ می‌زند

رونده باش

امید هیچ معجزه‌ای ز مرده نیست،

زنده باش...

۱ نظر:

  1. چه برنامه های خوبی شرکتی میکنی امیر... چقدر جالبه.. نمیدونستم تو ایرانم همچین جایی هست.... :)

    پاسخحذف