۱۳۹۲ اسفند ۱۱, یکشنبه

چرخ دستی

گاهی صدای خنده رهگذرهای خیابان کوئین رو از این بالا می شه شنید. کمتر صدای بوق شنیده می شه. اینجا معمولا بوق نمی زنن. بعد از ظهر برای خرید رفتم بیرون. ناهار هم باید می خوردم. چرخدستی رو برداشتم (از همون زنبیل های چرخدار) و کشون کشون تا ایستگاه ترواموا رفتم. یک چیزی شبیه جمعه بازار نزدیک سن لارنس مارکت، به راه بود. هر کسی از خونه اش یک چیزایی برای فروش آورده بود. بعد از اینکه خرید کردم، رفتم تقاطع کینگ و یانگ یک همبرگری هست که نمی دونم چرا منو یاد همبرگری های تهران می ندازه.



اونجا یک همبرگر ارگانیک (یعنی گوشتش خیلی چرب نیست و شاید کمتر هورمونی باشه)‌ زدم بر بدن به عبارت ۱۴ دلار. خیلی چسبید. چشمام به دنیا باز شد. سبد پر بود وسنگین. میوه و خرت و پرت گرفتم برای یک هفته. اینجا آب پرتقالهای طبیعیش خیلی آب پرتقاله. دولیتری می گیرم به عبارت ۵ دلار. تقریبا به جای چای و نوشیدنی های دیگه از اون می خورم. خیلی خوشمزه است. یک کمی تلخی پوست پرتقال هم توش حس می کنی. سوار تراموا شدم و کشون کشون تا خونه اومدم. بعد از ناهار هم به رسم مرد ایرانی یک چرت دو ساعته زدم. الانم که این پست تموم شه می شینم سر کتاب خوندنم.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر