۱۳۹۳ فروردین ۸, جمعه

دل تنگی

نه اینکه دل تنگی زمان و مکان داشته باشه. ولی وقتی اینجایی دلت به وضعی اونجاست. وقتی از ایران دور هستی همه چیز معنای دیگه ای داره.

ابی یک آهنگ داره. می گه آدما رنگ و وارنگن ولی هیشکی شکل ما نیست…

این رو تا توی ایران هستی نمی فهمی. آخه اونجا همه از خودمونن. همه از خودن . تا تنها نشی و اقلیت نشی نمی دونی چی می گه. یا سردی و غمی که توی آهنگهای شادمهر هست… شعرهاش رو هم خودش می گه معمولا.

یک نیمه تاریک داره شاید شخصیت هر یک از ما که تا وقتی آفتاب وطن بر سر ما می تابه وگرم و سرخوشیم سایه ای نمی مونه که ترسها توش جون بگیرن. ترسهایی که درنیمه تاریک ما، سالهاست با ما زندگی می کنن و جرات نفس کشیدن ندارن. چون خورشید خونه بالای سرمونه. کافیه دور شی. کافیه اختلاف ساعتت با خونه زیاد شده. اونقدر زیاد که خواب و بیدارت به هم بریزه. اونجاست که ترسها کم کم شاخ می شن.

ترس از دست دادن ها.

ترس دورموندن ها.

ترس ناشناخته هایی که با شناختنشون چیزی از حیرتمون کم نمی شه.

ترس از روبرو شدن با تعصب های تاریک.

ترس دور شدن از روشنی و گرمی خانواده.

ترس از دست دادن آفتابهای لب بوم.

ترس ندونستن واژه ها در ترکیب ساندویچهای ساده کنار خیابون.

ترس گرونی و خرابی مترو.

ترس فراموشی طعم قلیون فرحزاد.

ترس عادت کردن به همبرگرهای هورمونی به جای استیک های فری کثیف.

ترس هایی که از عادت ها فراری هستن و تا بهشون میدون بدی عادت هات رو تارومار می کنن.

دل تنگی عمقی داره که توی ایران بهش نمی رسی.

شاید جاذبه زمین همه جا یک اندازه نیست. شاید جاذبه اینجا به تن من کارساز نیست. هزار شاید دیگه هم شاید باشه این وسط.
دم اونایی که اونجا محکم ریشه دارن گرم.
دم اونایی که اینجا از نو ریشه می دن هم گرم.
امان از ریشه های الاستیک.

۱ نظر:

  1. بس کن اصلا بهت نمیاد یه روز میشه اونا میشن خودی ما ناخودی(نوخودی)

    پاسخحذف